عمادعماد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

وروجک شیطون

بدون عنوان

salam pesare golaaam azizam dige dare entezar tamom mishe doktor 10 roz dige tarikh zayemanam o zade khily khoshhalam belakhare miyay to baghalam az in vaziyat ham shoma va ham man khalas mishim midunam vase to ham khily sakht shode pesaram faghat salamatit baram moheme az khoda mikham ye nini salem be hame mamana va be manam bede doset daram andazeeeeeee ....7 asemon.boos pesaram
1 تير 1391

خارش شدید

سلام مامانی خوبی من که اصلا خوب نیستم ٣ روزی میشه که پوستم خارش شدیدی گرفته جوری که وقتی میخارونم خون میزنه بیرون و به سوزش میوفته دیگه خسته شدم پسرم کاشکی زودتر تموم بشه و بیای تو بغلم منم با خیال راحت بتونم دارو بخورم تا شاید بهتر شدم دلم نمیخواد بلایی سرت بیات عشق من دوستت دارم هوارتا
4 خرداد 1391

بدون عنوان

سلام عزیز مامان خوبی؟دیروز وقت دکتر داشتیم رفتم آقای دکتر گفت حال پسرت خوبه خوبه مشکلی هم نداره منم خیلی خوشحال شدم اما بهم گفت احتمال زود پاره شدن کیسه آب هست پس خیلی استراحت کن مامانی نکن شیطونی کنی زود دنیا بیای نه نه نه به موقع بیا خوب پسرکم     ...
27 ارديبهشت 1391

سیسمونی

سلام عزیزم مامانی خیلی ناراحته از ٥فروردین سفارش تخت و کمد دادم واسه شما اما بد قولی کرده وسایل و نمیاره منم دیگه طاقتم تموم شده میترسم دنیا بیای اما هنوز وسایلت اماده نباشه امروز میخوایم با بابایی بریم دعوا کنیم شایدم پولمون و پس بگیریم برم یکجای دیگه برات سفارش بدم ...
25 ارديبهشت 1391

حرکت شاهزاده من

عزیزم ٢ روزی میشد که شما حرکت نداشتی من خیلی ناراحت بودم تا اینکه بلاخره امروز حرکت کردی و اولین کادو روز مادر و بهم دادی خیلی خوشحال شدم انگار دنیا رو بهم دادی مرسی پسملم
23 ارديبهشت 1391

رعدوبرق

سلام مامانی عزیز دلم دیشب مامان خیلی ترسید شما هم خودت و لوس کردی و تکان نمی خوردی تو دل مامانی خودت و جمع کرده بودی دیشب بابا هم نبود رعد و برق وتگرگ گرفت منم خیلی ترسیدم تازه برق های خونه هم قطع شد قلبم ازجاش داشت در میومد تا اینکه بعد نیم ساعت بابایی خودش و بهمون رسوند منم خیلی دعوا کرد که داشتم گریه میکردم اخه میگفت نترس اما من واقعا میترسیدم و گریم بند نمیومد تا اینکه مامانی (مامان من)و بابا جون هم چون دیده بودن هوا بده اومدن خونمون تازه اونجا من اروم شدم بعدشم بابایی برام شربت قند درست کرد تا شما کم کم خودت و باز کردی و تو دل مامان چرخیدی عاشقتم پسرم ...
20 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

سلام مامانی امروز خیلی اذیت شدم از دیشب ٢ متوره که هیچ ١٠ متوره درد میکشیدم که درد دندان هم بهش اضافه شد تا اینکه بلاخره رفتم دندانپزشکی گفت دندانم عفونت کرده و فقط میشه پانسمان کرد تا وقتی گل پسرم دنیا اومد بیام درستش کنم الان بلاخره یکم دردم آروم شده چون دیشب تا صبح بیدار بودم الان خیلی سر دردم میخوام برم بخوابم عزیز دلم میخوام بدونی مامان عاشقته
18 ارديبهشت 1391